گردش نامه

چقدر واروارا وصله ناجور بود در میان بدبختیشهرکه باشی، تنها چیزی که به تو امید زندگی میدهد حس مفید بودن برای کسی ست. خواه دختری فقیر در همسایگی خواه پیرمردی مفلوک و تحقیر شده که گمان میکنی خویشاوند دور توست.چقدر صحنه هایی که دختر جوان در عین بدبختیش توصیف میکرد شاداب و زیبا بود. چقدر امید داشت. و در مقابل پیرمرد هر جا جز بدبختی و کثیفی و ناامیدی نمیدید. و این تفاوت جوانی و پیری ست . شاید. چیزی که انگار در زمانه من در کشور من کاملا وارونه شده. توصیف زیبای پاییز کودکی واروارا در نامه های پایانی فوق العاده بود. از خواندنش سیر نمیشدم. و صحنه مورد عنایت حضرت اشرف قرار گرفتن ماکار، این کارمند پیر و کوچک رقت انگیز بود. غم تمام وجودم را گرفت. دخترک با آنهمه امید خود را گرفتار چه سرنوشتی کرد. چون چاره ای نداشت.و عشق... چه داستان هولناکی ست عشق وقتی خودت را لایق عشق ندانی.تصور میکنم که یک پسر بیست ساله این و نوشته. فوق العاده ست. ترجمه عالی بودممنون آقای دیهیمی گردش نامه...ادامه مطلب

ولادیمیر ناباکوف اکرم پندارنیاصفحه۱۵۸چطور یک مادر میتونه همچین کتابی و بخونهحس و حال اون آدم طوری نوشته شده که انگار واقعا خود نویسنده همچین چیزی و تجربه کردهتوصیفات علایق و کوچکترین چیزهایی که در یک دختربچه اون و تحریک میکنه وحشتناکهصفحه ۲۴۸مترجمش به فارسی یک زن هست گردش نامه...ادامه مطلب

  به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق که در هوای گردش نامه...ادامه مطلب

محمود دولت آبادی

هرکس پرسید چطور بود گفتم اینو بذار تو آخرین کتابهای لیست دولت آبادی خوانی. 

تجربه اولین خرید کتاب از رو زمین

گردش نامه...

عباس آقا معروفی

چه اشتباهی کردم تو این شلوغی و بلبشوی کار این کتاب و شروع کردم! نمیشه گذاشتش زمین. دارم از کار و زندگی می افتم!!!

گردش نامه...

یخورده خطرناک نیستبدون پرو لباس بخری ببری خونه برا پوشیدنش عجله نکنیبعد که پوشیدی تو آینه نگاش نکنیحتما که دوسش داشتی که خریدیششایدم فقط لازمش داشتیآره انگار بیشتر لازمش داشتی از آرایشگاه بیای یک نگاه گردش نامه...ادامه مطلب

انگار همیشه همینطوره
کسایی که دلبسته شون میشم، براشون بهتره که برن

چاره ای نیست

#خدا به همرات

... من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور...

 

گردش نامه...

هوشنگ گلشیری

گریه کنان بلند می‌شوم و می‌روم طرف رختخواب و لحاف پر قو را پس میزنم، کسی نیست، اما جای دو سر کنار به کنار هم روی بالش من مانده است.

خیلی طول کشید.

گردش نامه...

کتاب صوتی با صدای بهروز رضوی

ولی باید خود کتاب و بخونم

 

جایی که نمیدونه پیامهایی که میشنوه واقعا از طرف زندانی های دیگه ست یا برنامه ریزی شده برای فروپاشی روباشوف
با خودم میگفتم چقدر ما از این تردیدها رو تجربه کردیم

گردش نامه...

اِما دون اِهو

علی قانع

جمعه آخر سال ۹۶ تموم شد. همین الان.

...
خالیِ خالیم

آخرش از همه جاش سخت تر بود

و فرار بچه

موقع فرار بچه داشتم دیوونه میشدم.

چقدر سخت بود خوندنش پس اون دختر واقعی چی کشید؟!

گردش نامه...